جدول جو
جدول جو

معنی خشکه پلو - جستجوی لغت در جدول جو

خشکه پلو(خُ کَ / کِ پُ لَ / لُو)
کته خشکه پلاو. رجوع به خشکه پلاو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک پهلو
تصویر خشک پهلو
ویژگی کسی که از او فایده و بهره ای به دیگری نمی رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکه پز
تصویر خشکه پز
نانوایی که نان خشک یا نان روغنی می پزد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ کَ / کِ پِ / پَ)
کته. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به کته شود:
دستت چو نمی رسد به کوکو
خشکه پلاو را فرو کو
لغت نامه دهخدا
(خُ کِ)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 12 هزارگزی جنوب سنندج و 5 هزارگزی باختر راه شوسۀ سنندج به کرمانشاهان این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای نواحی سردسیری. آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُ پَ)
بی پهلو. (ناظم الاطباء) ، آنکه از وجود وی فایده ای به کسی نرسد. (ناظم الاطباء). بخیل. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ کِ)
دهی است جزء دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 42 هزارگزی باختر گرمی و 25 هزارگزی شوسۀ گرمی اردبیل. این دهکده کوهستانی با آب و هوای گرمسیری است. آب آن از چشمه و رود درآورد و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ پَ)
آنکه نان روغنی ونان دوالکه و دو تنوره پزد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشکه پزی
تصویر خشکه پزی
عمل و شغل خشک پز، دکان خشکه پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه پز
تصویر خشکه پز
نانوائی که نان روغنی و خشک می پزد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پلو طرز تهیه آن چنین است که شکر را مانند سکنجبین قوام آورند و در چلو کش بروی برنج ریخته و بر هم زده و هر قدر هم از شکر بماند بر رویش ریزند. سپس پوست نارنج را در زیر آب گرفته و مقشر کنند و روغن را داغ کرده بعد از سرخ شدن پیاز این ها ریخته و مقداری کشمش هم داخل کنند و به قدر یک پیاله شیره شکر را برداشته در میان آن گلاب ریزند و با زعفران و ادویه در میان همین لوازم ریخته می جوشانند به قدری که شکر به خورد این ها برود آن گاه بیرون آورده در لابه لای برنج گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشته پلو
تصویر رشته پلو
((~. پُ))
نوعی پلو که در آن رشته، گوشت و گاه کشمش یا خرمای سرخ کرده می ریزند
فرهنگ فارسی معین
پلوی خالی و بدون خورشت
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ خشک
فرهنگ گویش مازندرانی